دلم میخواست پست جدید که در سال جدید میزارم پر از شور و شادی و شعف باشه واسه همین صبر کردم تا اون هیجانی که منتظرشم بیاد و من با اون حس و حال بنویسم ولی خوب خبری نیست و نیومد از ما انتظار و از اون بی خبری، البته نه اینکه اصلا نبود، میومد ولی در حد یه سک سک تا من میومدم به خودم بجنبم و حفظش کنم زودی در میرفت یه جورایی این شادی و خوشحالی لوس شده و ناز میکنه واسه من، این بود که منم تصمیم گرفتم بیخیالش بشم و همین جوری که هستم شروع به نوشتن کنم و امیدوار باشم که این ضرب المثلی که میگه سالی که نکوست از بهارش پیداست در مورد من صادق نباشه که اونوقت بدجوری کلاهمون تو هم میره، خلاصه اینکه بد جوری دلتنگم و احساس تنهایی میکنم و اصلا هم کسی رو ندارم که لااقل دو تا کلمه با هاش حرف بزنم دردل کنم تا سبک شم امان از این غریبی و تنهایی و بی همزبونی
آگهی تبلیغاتی:
به یک دوست صادق و با معرفت با دو گوش شنوا در اسرع وقت نیازمندم البته از اون دوستایی که با حرف زدن و دردل کردن قضاوتم نکنن 
خوب اینم از آگهی میان برنامه 
این ۱۳روزی که در ایران بوی عید رو میشه حس کرد اینجا همون روز اول تموم شد ولی به خاطر اینکه مبادا ما یادمون بره که ۱۳ روز میتونیم عید بازی کنیم این بود که شروع کردیم به مالزی گردی و بعد از اون هم دو روز دیگه میریم سنگاپور گردی که بعد از برگشتنم عکسهایی که از طبیعت گرفتم رو واستون میزارم 
در حین انجام دادن این فریضه گردشگری واسه اینکه چیزی از سنت ایران رو از دست ندم آجیل و شیرینی و البته میوه رو هم فراموش  نکردم و برای خودم تداعی میکردم که هر مهمانی تو ایران که میرفتم چقدر پذیرایی میشدم با این تفاوت که توی اون مهمانی ها روم نمیشد زیاد بخورم ولی اینجا با خودم رودربایسی ندارم و از خجالت شکمم حسابی در اومدم  و صد البته که اصلا هم خودم وزن نکردم که مبادا این یکی هم یه غصه جدید باشه 
آخ که چقدر دلم آرامش خاطر میخواد، یکی بیاد یه خورده منو درک کنه 
کلی برنامه ریزی کردم واسه خودم که بعد از برگشتنم از سنگاپور یکی یکی همشو عملی میکنم بگو ایشالا
اینم پست آخر سال ۱۳۸۸، و عجب سالی رو پشت سر گذاشتیم، اتفاقات خیلی ناگواری توی سرزمینمون افتاد که امیدوارم سال ۸۹ جبران همه اون اتفاقهای بد بشه و شادی و سر سبزی و شادی به همه مردم ایران رو کنه، هر چند که به نظر میرسه تازه اولشه، چقدر واسه مردمم و کشورم اشک ریختم و دعا کردم و چقدر الان دلم گرفته از ظلمی که داره به همه مردم میشه و باعث شدن این جوری ما از وطنمون آواره بشیم.
واسه خودم هم بالا و پایین زیاد داشت و در واقع توی همین سال بود که مهاجر این کشور شدیم و منتظر برای مهاجرت به یه کشور دیگه، این آخر سالی هم که دیگه نگو نپرس. اولین سالی هست که بوی عید رو احساس نمیکنم هر چند که همه تدارک یه سفره هفت سین رو هم چیدم ولی اون بوی هر ساله رو نمیده و فکر کنم حتی اگه تو ایران هم بودم تو حال و هوای عید نبودم.
و اما آرزو
آرزو میکنم سال جدید سالی پر از برکت و سلامتی برای همه دوستانم و همه مردم ایران باشه، دلم میخواد بهترین اتفاقی که خدا خودش میدونه و باعث میشه دل من و امثال من شاد بشه بیفته و همه طعم آزادی رو احساس کنن، چقدر بده که اتفاق خوب زندگیم در مرگ کسی رقم بخوره که دستش به خون خیلی از جوان ها آغشته هست ولی چه میشه کرد راهی جز همچین دعایی دیگه نیست.
سبزه هایتان سبزتر، سیب هایتان قرمزتر و مهربانتر، سمنو هایتان پر بارتر، سیر هایتان خوش بو تر، سنجد هایتان متحدتر و وابسته تر، سرکه هایتان جاودانه تر و سماغ هایتان پر باران تر از همیشه باشد، باشد که نماد همه این سین ها در سفره هایتان رونق داشته باشد و امیدوارم ماهی قرمزی توی سفرتون نداشته باشید که هر روز به مرگ نزدیکتر شود و اگر دارید حتما بعد از اتمام سفره جایی رها کنید که زندگی به این موجود ببخشید و نه مرگ.
دوستتون دارم  


یه مدته گیر دادم به این آب اشامیدنی، این قدر مطلب این روزا در موردش پیدا کردم که فکر نمیکردم این اب این قدر حرف واسه گفتن داشته باشه، هر چند که نمیخوام اینجا در موردش حرفی بزنم چون مطالب در عین حال که جالب هستن ولی کمی با هم تناقض دارن ، از جمله اینکه یکی میگه هر طور شده روزی ۸ تا لیوان آب رو بخور، یکی دیگه میگه نه این کار بدیه و هر موقع بدنت احساس کرد تشنه هست باید بخوری چون اون طوری فشار میاری روی کلیه، یکی میگه آب معدنی بخور که پر از املاح مفیده، یکی میگه نه بهترینش اینه که آب رو بجوشونی و بخوری تا سبکتر بشه و معده رو اذیت نکنه خلاصه اینکه در این مقوله حرف و حدیث زیاده، من که تصمیم گرفتم همچنان به همون رویه قبلی ادامه بدم یعنی به زور هم که شده آب بخورم لااقل ۶ تا ولی از امروز یه در میون آب جوشیده میخورم آب معدنی و آب شیر، خدا خودش رحم کنه، احتمالا معده و کلیه من تا حالا دیوانه شدن و تکلیفشون معلوم نیست که میخوان چیکار کنن. 
از خودم بینهایت راضیم احساس میکنم یه جوری من گم شده ام رو پیدا کردم و داریم با هم یه راهی میسازیم که حسابی ازش لذت میبریم. 
دو شبه گیر داده بودم به کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد اثر پائلو کوئلیو ( نمیدونم تایپ فارسیش درسته یا نه) تقریبا بیشتر کتاباشو خوندم و با نحوه نگارشش خیلی حال میکنم، جالب و تاثیر گذاره، من یه آدمی هستم که خیلی ملاحظه دیگران رو میکنم که مبادا کاری بکنم و از دستم برنجند ولی از بعد از خواندن این کتاب تصمیم گرفتم مقداری خودم رو اصلاح کنم حالا ببینم چقدر موفق میشم.
راستی رژیمم خوب پیش میره و دوباره شدم همون نیلوفر سالم خور قبلی  
در مورد پست قبلی یه توضیح کوچیک بدم، و اونم اینه که هر فرد مشخصه که چه میزان کالری باید استفاده کنه که منجر به تثبیت وزن و یا کاهش وزن بشه، با توجه به این امر ، موادی که بعنوان چربی سوز نام برده میشن به این معنی هست که در محدوده کالری مصرفی استفاده بشه نه بیشتر و نه در کنارش، این امر باعث میشه عملکرد آنها بهتر اتفاق بیفته، بعنوان مثال اگه قرار باشه شما ۱۲۰ کالری از بادام دریافت کنید همین مقدار رو باید از غذای دیگه خودتان کم کنید که تعادل بر قرار شه، پس دلیلی واسه ترس برای خوردن بوجود نمیاد.

یه ایمیل  در مورد تنظیم دفعات نوشیدن آب واسم اومده بود که به نظرم جالب اومد 

تنظیم دفعات نوشیدن آب باعث می شود کارایی بدن بالا برود

دو لیوان آب - بعد از بیداری - به فعالیت ارگانهای داخلی بدن کمک می کند

یک لیوان آب - نیم ساعت قبل از غذا خوردن - به هضم و گوارش غذا کمک می کند

یک لیوان آب - قبل از دوش گرفتن - به کاستن از میزان فشار خون کمک می کند

یک لیوان قبل از خواب - از سکته و حمله قلبی جلوگیری می کند

این روزا خیلی دارم با خودم مبارزه میکنم ، اصلا نمیدونم در بدنم چه اتفاقی افتاده که اصلا احساس سیری نمیکنم و خودم بر اساس میزان غذایی که قبلا میخوردم اندازه گیری میکنم و بعد از اتمامش با وجود اینکه احساس گرسنگی میکنم ولی نمیخورم، اما احساس خوبی از این وضعیت ندارم، کسی میدونه باید چیکار کنم، فعلا هم وزنم ۶۲ هست و الان دو ماه میشه که روی همین وزن موندم. 







بارها دوستان در مورد مواد غذایی که کالری منفی دارن و چربی سوز هستن مطلب نوشتن، و من همیشه بعد از خواندن اون مطالب تا یه مدت سعی میکردم حتما در سبد غذاییم از اون مواد استفاده کنم ولی بعد از چند روز یادم میرفت، امروز خودم میخوام هشت غذای چربی سوز رو معرفی کنم که هم یادآوری بشه واسه دوستان و هم خودم توی آرشیوم داشته باشم.
بادام . طبق تحقیقات افرادی که تحت رژیم غذایی می باشند با مصرف ۸۵ گرم بادام در روز می توانند وزن خود را به میزان ۱۸ درصد کاهش دهند که این میزان در مصرف سایر مواد خوراکی کاهش دهنده وزن ۱۱ درصد می باشد. بادام حاوی مقدار زیادی اسید آلفا لینوئیک است که به سوخت و ساز چربی ها کمک میکند. در هر بار ۱۲ عدد بادام مصرف کنید.
پنیر سوئیسی. به خاطر اینکه حاوی مقدار زیادی کلسیم هست و کلسیم میزان ترشح آنزیمهای چربی ساز را کاهش میدهد.
سیب زمینی شیرین. همون سیب زمینی قرمزها حاوی مقدار زیادی فیبر است که مانع افزایش انسولین در بدن شده و از ذخیره شدن چربی در قسمت ران جلوگیری میکنه.
پرتقال. حاوی ترکیبات چربی سوز به نام فلاون است. 
خردل زرد. یا حتی زرد چوبه میتواند از رشد بافتهای چربی زا در بدن جلوگیری کنه.
دانه های سویا. سرشار ازکلین، ترکیبی که از جذب چربی ها جلوگیری کرده و باعث آب شدن آنها میشود.
دارچین. در سوزاندن چربی دور کمر بسیار موثر است مصرف یک چهارم قاشق چایخوری دارچین به همراه غذا از افزایش میزان انسولین بدن پس از غذا جلوگیری میکند.
میوه های خانواده توت.  میوه های غنی از ویتامین ث مانند توت فرنگی و تمشک میتوانند تا ۳۰ درصد به سوزاندن چربی در حین فعالیت بدنی کمک کند.
 
البته همون جوری که میدونید همراه با تغذیه مناسب و ورزش موثرتره.
همگی موفق باشید
رژیم خودم تعریفی نداره، حسابی اراده  از دستم در رفته و هنوز تحت کنترل نیومده فعلا که دور با شکم من هستش  تا ببینیم بعد چی میشه.
تا حالا از این سرویس ترجمه گوگل استفاده کردید؟ خیلی جالبه، مخصوصا واسه کسانی که روی کیبوردشون الفبای فارسی ندارن خیلی مفیده با تایپ کردن پینگلیش یا همون فینگلیش خودش فارسی میشه و کار کاربری مثل منو خیلی راحت کرده، البته واسه اونهایی که ویندوز دارن که خیلی بهتره چون با نصب یه نرم افزار توی هر اپلیکیشنی میتونن اجراش کنن حتی واسه کامنت گذاشتن، من که فعلا  واسه جی میلم استفاده میکنم، توصیه میکنم شما هم امتحان کنید، حتما خوشتون میاد.
هنوز مثل قبل رو دور رژیم نیفتادم ، مثل اینکه معده ام یه کم بزرگ شده و با کم غذا خوردن کارم پیش نمیره باید یه چند روزی رو به خودم سخت بگیرم تا دوباره عادت کنه هم به سالم خوردن و هم به کم خوردن.
برنامه غذایی امروزم این جوری بود که:
یه لیوان آب ناشتا 
صبحانه یه لیوان شیر ۱۱۰
نهار ۵ قاشق پلو با خورشت اموات( قیمه) با یه تکه ته دیگ ۶۰۰
م.ن  یه ماگ قهوه ، اولش تلخ درست کردم ولی یه قلوپ که خوردم هم شکر اضافه شد و هم شیر  ۸۰
شام  دو تکه اسنک گوشت  ۳۰۰
م.ن یه سیب ۳۰
تا ساعت ۱۰ شب که بعدش میخواستم چیزی نخورم ولی شب بیداری کار دستم داد و ساعت ۱:۳۰ شب یه اسنک دیگه خوردم با یه لیوان شیر  ۲۰۰
ورزش   خیلی زحمت کشیدم و ۱۰ دقیقه دویدم ( خسته نباشی)
جمع کالری ۱۳۱۰  با در نظر گرفتن خطا ۱۵۰۰
فردا سعی میکنم بهتر از امروزم باشم 

با وجودی که حیوانات و پرندگان و امثالهم رو دوست دارم و دلم نمیخواد آسیبی بهشون برسه ولی از نگهداریشون توی خونه بدم میاد و خیلی واسم سخته، حالا از شانس قشنگ من هیراد از گربه خوشش میاد و هر جا یه گربه میبینیم پسرک من دست و پاش میلرزه و میدوه دنبالش دیگه نه مامان میشناسه نه بابا، واسه همین حسین دلش میخواست یه گربه برای هیراد بخره که با مخالفت هر تمامتر من روبه رو شد، دیگه توی همه حیوانات گربه رو اصلا نمیتونم تحمل کنم، توی یکی از مغازه های حیوانات خانگی که هر وقت بیرون میریم مجبوریم یک ساعتی رو اونجا باشیم تا هیراد یه سرکشی به همشون بکنه بلاخره دو تا همستر خریدیم الان نزدیک یک ماهی میشه که داریمشون، قبل از خرید توی اینترنت سرچیدم دیدم موجودات بی آزارین و بیماری مشترک با انسان ندارن نگهداریشون هم آسونه و رضایت دادم، وقتی به فروشنده گفتم دو تا میخوام یه نر  و یه ماده داد، بهش گفتم قربونت حوصله تولیدمثلشون ندارم، بعدشم میخوام سرگرمی واسه هیراد باشه یه دفعه میبینی بد آموزی شد . حجب و حیا که ندارن و این جوری دو تا نر خریدیم. 
دیروز از توی قفسشون درشون آوردم گذاشتمشون توی یه کارتون خیلی بزرگ تا هیراد راحتتر ببینتشون و بعد هم که میخواستیم نهار بخوریم رفتم گذاشتمشون توی اتاق حسین ، تا امروز صبح که وقتی بیدار شدم احساس کردم از اتاق حسین خیلی سرو صدا میاد رفتم دیدم ای وای من فراموش کرده بودم برشون گردونم توی قفس جایی که آب و غذا دارن و اونا از دیروز صبح تا امروز نه غذا خوردن و نه آب و داشتن واسه فرار تلاش میکردن و خودشون رو به دیواره کارتون میزدن ، این قدر ناراحت شدم و دلم سوخت  که حد نداشت بلافاصله واسشون غذا و آب گذاشتم و لی هر چی چهرشون و تلاششون یادم میاد دلم کباب میشه واسشون، این هم از نگهداری من.
به همین سادگی و فقط با یه فراموشی میشه قاتل شد و به همین سادگی میشه کسی رو از مرگ نجات داد و دل کسی رو شاد کرد. 
باید سعی کنم از امروز حتی بی اهمیت ترین چیزها واسم مهم باشه و نسبت به جزئی ترین مسائل هوشیار با دقت باشم تا هیچوقت از روی سهل انگاری مرتکب اشتباهی نشم.

رژیم غذایی
صبحانه  یک فنجان شیر با نصف قاشق چایخوری دارچین و یه قاشق چایخوری عسل  ۷۰
نهار  زرشک پلو با مرغ  ۵۰۰
میان وعده  چای با  قند  ۳۰
شام  ۵ قاشق ماکارونی   ۵۰۰
میان وعده  سیب   ۳۰ 
آب     ۵ لیوان 
ورزش  متاسفانه هیچی 
جمع کالری ۱۱۳۰ با احتساب اشتباه  ۱۳۰۰
از عملکردم راضی نیستم نیاز به تلاش بیشتر دارم 

پ.ن: از همه دوستانم که بخاطر از دست دادن عکسهای هیراد با من همدردی کرده بودن بسیار زیاد سپاسگذارم.


من از امروز تصمیم گرفتم که رژیمم رو شروع کنم و گزارش دادن رو هر گز فراموش نکنم چرا که با وجود این وبلاگ و دوستان نازنینی که دارم تونستم کاهش وزن داشته باشم.
در مورد لپتاپ، متاسفانه پیدا نشد، ولی خوب یه وسیله ای بود که از خونه ما نقل مکان کرد به یه خونه دیگه، فقط عکسها و یه سری اطلاعات حسین مهم بود که از دست دادیم، توی هر مساله ای یه حکمتی هست که خوب اگه پی به اون حکمت ببریم راحتتره هضم هر اتفاقی، این گم شدن لپ تاپ هم پیامد خوبی واسه ما داشت که زیاد از گم شدنش ناراحت نشدیم. 
حسین که یه لپتاپ جدید خرید باضافه یه تایم کپسول که هر روز بطور اتوماتیک بک آپ بگیره از اطلاعاتش تا اگر اتفاق مشابه افتاد لا اقل خاطراتمون رو از دست ندیم. من هم که روزی ۲۰ تا عکس از هیراد میگیرم. اون پیامد خوبه هم بماند که چی بود چون یه ذره خصوصیه.
 
راستی یه چیز مهم : ولنتاین همتون مبارک ، اینجا که با سال جدید چینی ها یک روز شده و حسابی توی مالزی جشن هست اینجا چینی ها بهم نارنگی عیدی میدن که البته به ما هم دادن 
بلاخره این چینی ها امروز رو به خودشون استراحت دادن و مغازه هاشون رو باز نکردن و وقتی توی یه مال میریم سوت و کوره و فقط چند تایی مغازه که مال خود مالایی هاست باز هست. 

نمیگم چی یا خوردم چون خودم خجالت میکشم ولی روزهای دیگه هم رعایت میکنم و هم میگم
------------------------------------------------------

این پست  رو بسته بودم ولی دیدم هیچی قشنگتر از این نیست که روز عشاق را از همین جا  به حسین تبریک بگم و با صدای بلند بگم دوست دارم حسین عزیزم و از اینکه بخاطر من و هیراد زحمت میکشی از تو ممنونم 
ای خدای بزرگ به همه دوستان سبزم در ایران سبزم کمک کن، ای خدا نزار به  هیچ کدوم از دوستان سبزم آسیبی برسه ، همشون رو در پناه خودت بگیر 
من ایرانم، من ایرانم  شوری در سر دارم        چون رعد و رگبارم، همچون رعد و رگبارم
من ایرانم، من ایرانم  تا روز آزادی                  در رزم و پیکارم ، من در رزم و پیکارم
فریاد تو، فریاد من، فریاد ایران است               فریاد شیران است، فریاد شیران است
بر دژخیمان،   بد طینتان                             آغاز پایان است، این آغاز پایان است 
ای خداااااااااااااااااااااااا  بشنو صدای ما را 


تمام عکسهای هیراد رو از لحظه بدنیا اومدنش تا الان که ۲ سال و ۴ ماهش هست رو از دست دادیم، و چقدر حیف شد، تمام اون لحظه ها که با دوربین ثبت شده بود و هر کدومش واسه من و حسین دنیایی خاطره بود، این قدر که من و حسین تاسف خوردیم واسه از دست دادن عکسهای هیراد واسه عکسهای خودمون که توی لحظه های قشنگی گرفته بودیم و تمام اطلاعات دیگه که توی  لپ تاپ بود غصه دار نشدیم، تمام اینها رو که گفتم توی لپ تاپ حسین بود که توی تاکسی جا گذاشتیم و متاسفانه شماره ماشین رو نداشتیم و بازم متاسفانه دوربین ساختمون نتونسته بود شماره ماشین رو ضبط کنه، حالا فقط یه امید واسمون مونده اونم اینه که خود راننده مردونگی کنه و لپتاپو برگردونه ، واسه بر گردوندنش مژدگانی تعیین کردیم حتی بیشتر از قیمت خود لپتاپ، نمیدونم چی میشه ولی امیدم رو از دست ندادم و دارم همش دعا میکنم، کاش بشه 
دلم یه خبر خوش میخواد

این روزها همش حس و حالم در حال تغییر و تحوله، یه موقع میشم سر شار از انرژی که فکر میکنم همه کاری میتونم انجام بدم و هر خواسته ای داشته باشم عملی میشه و یه موقع تخلیه انرژی، خالی خالی که حوصله هیچ چیزی ندارم والبته فقط شامل چیز ها میشه نه انسانها، چون در هر حالی که باشم دلم میخواد دورو برم پر از آدم باشه و تنهایی رو دوست ندارم، خلاصه کلام این که اگه آپ نمیکنم دلیلش همون چیزیه که همتون فکر کردید تنبلی و بیحوصلگی.
و جالبی مطلب اینه که واقعا عضو گروه پایدار بودن خیلی خیلی کمک میکنه به رژیم داشتن، توی تمام مدتی که آپ نمیکردم هی خودمو گول میزدم که به رژیمم پایدارم که خوب متاسفانه باید بگم یه جورایی یویو بودم یعنی بودم، نبودم، بودم، نبودم، بستگی به شرایط آب و هوایی داشت
ولی سعی میکنم حتما هفته ای یکبار گوش شیطون کور شایدم بیشتر اومدم و آپ کردم
هیراد هم به همه دوستان سلام میرسونه البته اگه وقت داشته باشه چون شیطون شده و باید همش از روی در و دیوار بیارمش پایین و تقریبا دو سوم انرژیم رو هیراد میگیره و چیزی واسه خودم نمیزاره و تازه من پامو کردم توی یه کفش که یه بچه دیگه هم میخوام، خدا خیر حسین بده که هنوز زیر بار نرفته و گول حرفهای منو نخورده .
در حال حاضر نمیدونم وزنم چقدره چون هنوز جرأت نکردم برم روی وزنه میترسم برم یه دفعه دچار افسردگی بشم، خدا خودش رحم کنه
 
سلام به همه دوستان عزیز و پایدارم 
خیلی وقته برگشتم، ولی از اونجایی که پایبند رژیم نبودم و دل و دماغ نوشتن و آپ کردن هم نداشتم این بود که خوب آپ نکردم.
متاسفانه رفتن من به ایران مصادف بود با دهه عاشورا و اتفاقاتی که در ایران افتاد و طبیعیه که از این همه اتفاق و دروغهایی که تلوزیون ایران میگفت و میگه  دلم گرفت و هنوز که هنوزه غرقم در جریانات ایران و نمیتونم بی تفاوت بگذرم، خیلی سخته که ببینی این همه ظلم و ستم و جنایت و نتونی هیچ کاری بکنی.
الانم که دارم این مطالب رو مینویسم دلم از این همه دروغ و نیرنگ گرفته و فکر نکنم بتونم حالا حالا وبلاگم رو آپ کنم البته به دوستان عزیزم سعی میکنم که سر بزنم 
به امید آزادی ایران جمهوری 
این شعر وطنم رو تقدیم میکنم به تمام کسانی که خواهان صلح و آرامش ایرانن 
آهنگش رو دریا دادور هم خونده که اگه تونستید حتما گوشش کنید که در نوع خودش بی نظیره 

نام جاوید وطن
صبح امید وطن
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
وطن ای هستی من
شور و سرمستی من
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم
که همآواز تو منم
همه جان و تنم
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم
بشنو سوز سخنم
که نوا گر این چمنم
همه جان و تنم
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان

همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان

همه شاد و خوش و نغمه زنان

ز صلابت ایران جوان
ز صلابت ایران جوان