امروز یه روز خیلی قشنگه، دو سال پیش، همچین روزی خداوند قشنگترین و بهترین هدیه را به من و بابا حسین داد و ما اسم اون هدیه قشنگ رو هیراد گذاشتیم، وروجک قشنگ و بانمک مامان امروز دو سالش تمام شد، من و بابا حسین و هیراد یه جشن تولد کوچولو گرفتیم، البته وقتی ایران بودیم واسش یه جشن گرفتیم تا بعد ها که فیلم تولدشو میبینه خوشحال باشه که همه توی تولدش بودن، خدایا شکرت بخاطر تمام نعمتهایی که به من دادی و حتی اونهایی که ندادی.
آب ناشتا  یه لیوان 
صبحانه یه استکان شیر ۵۰
میان وعده  ۱ پسته، ۲ کشک ۲۸
نهار  ماکارونی ۴۰۰
میان وعده  یه لیوان چای سبز، ۲ قاشق بستنی ۵۰
شام  یه ظرف سالاد با ۶ عدد قارچ کبابی ۱۵۰
آب  ۸ لیوان 
جمع کالری  ۶۷۸  با احتساب اشتباهات  ۹۰۰
ورزش
۵۰ دقیقه تردمیل با برنامه fat burn که ۶۰۰ کالری واسم زد، هر چند که نمیشه روی برنامه این دستگاهها حساب کرد، وقتی هم روش راه نمیری بازم کالری حساب میکنه، حالا مال چه کسی رو داره حساب میکنه الله و اعلم
۱۵ دقیقه الپتیکال 
۴ ست ۱۵تایی درازنشست
۷ ست ۲۰تایی پهلو کار با وزنه
از خودم امروز خیلی راضیم، با وجود اینکه ظهر نهار ماکارونی خوردم ولی فکر کنم با ورزشهایی که کردم کلیشو سوزونده باشم، ایول به خودم.
 
قبل از هر چیز از همه دوستانم ممنونم واسه نظرات خوبشون.
من یه خورده گیج شدم، از وقتی رژیم شروع کردم نسبت به بعضی از خوراکیها حساس شدم و هر وقت که میخورم وجدانم درد میگیره مثل ماکارونی، بستنی، همبرگر با پنیر و یا چیکن برگر بازم با پنیر و ... ولی وقتی کالری روشو نگاه میکنم به نظرم میاد زیاد نیست و من بدون ناراحتی میتونستم بخورم مثلا امروز یه بستنی شکلاتی خریدم که کالری روش زده ۱۰۰ گرم ۱۲۰ کالری که خو ب به نظرم خیلی کمه و راحت میشه خوردش و یا ماکارونی ۱۰۰ گرمش ۲۸۰ کالری که خوب وقتی همون ماکارونی رو با سبزیجات درست کنی و یا با گوشت ولی کم روغن نهایتش میشه ۴۰۰تا،  همشو هم که خودت نمیخوری و در مقایسه با غذاهای دیگه زیاد نیست، حالا موندم که حکایت اینها چیزی غیر از کالریه و یا این بدبختها اسمشون بد در رفته، لطفا منو راهنمایی کنید از این سر در گمی در بیام.
آب ناشتا ۲ لیوان
صبحانه  یک لیوان شیر با خرما ۱۳۰
نهار  خوراک لوبیا سبز ۳۰۰
میان وعده یه کمی هندونه، ۳ تا پسته،یه لیوان چای سبز با یه آبنبات رژیمی  ۱۰۰
شام  نودل ۲۵۰
میان وعده  داره شیطون گولم میزنه بستنی بخورم احتمالا موفق  هم میشه
آب ۸ لیوان
ورزش ۳۰ دقیقه پیاده روی 
کل کالری  با احتساب همه اشتباهات  ۱۰۰۰
متاسفانه چند تا عادت بد غذایی دارم که هنوز نتونستم ترکش کنم یکیش اینه که وقتی غذایی برای هیراد درست میکنم و دارم غذا بهش میدم خودم هم هی ناخونک میزنم به غذاش حالا هر چی میخواد باشه، که البته هیچ وقت هم اونها رو حساب نکردم، چه بسا که خود اونها کلی کالری داشته باشن، دومین عادت بدم اینه که پاکسازی یخچال میکنم، آخه وقتی یه غذایی درست میکنم و خورده نمیشه ( مثلا همسری هوس غذای بیرون میکنه و غذایی که من درست کردم میمونه) و یا اینکه زیاد درست کردم و بقیش میمونه، که فرقی نمیکنه همسری غذایی که تو یخچال بره و بمونه دیگه نمیخوره به هیراد هم که خودم غذایی مونده  نمیدم، اونوقت چی میشه؟ جواب کاملا مشخصه از اونجایی که من خیلی خانوم تشریف دارم و خیلی صرفه جو جای اینکه بریزم دور، میریزم تو خندق بلا، یه جورایی شکم من حکم .... پیدا میکنه، ولی چون تصمیم جدی  در مورد بدنم گرفتم اینارو مینویسم تا یادم بمونه و یاد بگیرم به بدنم احترام بزارم و دیگه اونو تشبیه به چیز ی نکنم. 
برنامه غذایی امروز
امروز صبح دو تا لیوان آب ناشتا خوردم واسه سوخت و ساز بدن 
صبحانه  ۱ لیوان شیر خوردم با یه آبنبات رژیمی  ۱۲۰
نهار نصف سینه مرغ آبپز با یه دونه قارچ با یه کلم بروکلی  ۲۰۰
میان وعده  یک لیوان چای سبز با یه آبنبات رژیمی و نصف استکان آب انبه ۳۰
یه کمی تمر هندی،  نصف لواشک گلین، ۶۰
شام  نصف چیکن برگر با یه ذرت کبابی ۵۰۰
میان وعده ۱ انار که با هیراد دو تایی خوردیم
غذاهایی که ناخونک زدم
  چند تا دونه پاپ کورن، دو تا پسته، یه دونه بادوم، یه قاشق از ماهیچه پلوی هیراد، یه قاشق چای خوری بستنی، دیگه بقیش یادم نمیاد
آب ۵ لیوان
کل کالری مصرفی  ۹۱۰ بر طبق اعداد ولی با اضافه کردن بقیه چیز ها   ۱۵۰۰
ورزش  ۱۲ دقیقه دوچرخه 
سه ست ۱۰ تایی دراز نشست
سه ست ۲۰ تایی پهلو (کار با وزنه)
۱۰ دقیقه تردمیل 



از وقتی از ایران اومدم یه خورده برنامه هام به هم ریخته، ولی از امروز تصمیم گرفتم سرو سامان بهشون بدم، امروز تقریبا به همه بچه ها سر زدم البته واسه هیچکس نظری نذاشتم، فقط میخوندم ببینم بقیه در چه حالن، خیلی با حال بود همه در جنب و جوش کاهش وزن، همه به هم امیدواری میدن همدیگه رو راهنمایی میکنن از تجربیات خودشون در کاهش وزن میگن هر کسی هر اطلاعاتی در زمینه کاهش وزن داره با دیگرون تقسیم میکنه، هر کسی مشکلی داره مطرح میکنه تا دیگرون اگه راه حل خوبی دارن کمکش کنن، با همدیگه مشورت میکنن، دردل میکنن و خلاصه اینکه چقدر با خوندن وبلاگهای بچه ها آدم میتونه انرژی مثبت بگیره، امیدوار و با انگیزه بشه، به خودم افتخار میکنم که دوستان گلی مثل شما دارم، امیدوارم همین طور که ماها وبلاگ ساختیم واسه کاهش وزن و تغذیه درست، و همه با هم همکاری میکنیم، در زمینه های دیگه هم هر کس مشکلی داشته باشه همین کار رو بکنه.

به امید موفقیت همه بچه ها 

یه برنامه غذایی جدید واسه خودم گذاشتم که باید ببینم چی توش کم داره کم کم اضافه کنم، فعلا هفته ای دوبار برنج البته با روغن زیتون، هفته دو بار ماهی شایدم بیشترش کردم، هفته ای دوبار سبزیجات بخار پز، هفته ای یکبار گوشت قرمز فقط بصورت آبپز، هفته ای یکبار مرغ که یا آبپز یا جوجه کباب و هفته ای دو بار نودل بدون اضافه کردن هیچ چیز دیگه، که البته واسه نهار و شام کم آوردم باید ببینم چه چیز دیگه میتونم اضافه کنم که خوب باشه، استقبال میکنم از هر نوع  پیشنهاد خوب غذایی.

صبح ، با یه لیوان آب ولرم شروع کردم 
صبحانه  نصف لیوان آب پرتغال 
میان وعده کلم بروکلی با لیمو 
نهار ماهی کبابی ۳۰۰
میان وعده چای سبز 
شام  همبرگر ۴۰۰
میان وعده  ۳ تا پسته یه کوچولو تمر هندی 
ورزش 
۳۰ دقیقه تردمیل 
۱۰ دقیقه الپتیکال 
۲۰ تا درازنشست
آب  ۵ لیوان 
به چیزی نه نگفتم ولی سعی کردم کم بخورم اونهایی هم که نخوردم مثل سیبزمینی سرخ کرده و نوشابه میل نداشتم و البته به امید خدا هیچوقت دیگه هم میلش پیدا نمیکنم.


تعطیلی آخر هفته با همسری و هیراد رفتیم گنتینگ. خیلی خوب بود، آب و هواش معرکه بود یه باد خنکی می وزید که باورت نمیشد توی مالزی یه همچین جایی وجود داشته باشه، جنگلهای بکر و دست نخورده، آدمو مجذوب خودش میکرد وقتی با تله کابین داشتیم از روی جنگل رد میشدیم صدای پرندگان و بعضا صدای حیوانات جنگل میومد که دلت میخواست همونجا تله کابین متوقف میشد و تو ساعتها مینشستی و به این صداها گوش میکردی، وقتی هم که به خود گنتینگ رسیدیم که همه چیز مهیا بود واسه یک تعطیلی باحال، به قول یک دوستی، هر چیزی سر جای خودشه و پیش خودت نمیگی ای کاش فلان چیز هم بود. از کوالالامپور تا گنتینگ ۱ ساعت راه بود، یه کوله پشتی بزرگ برداشته بودم که شب هم همونجا بمونیم و حسابی کیف و حال، ولی تمام هتلها پر بود و هیچکدومشون اتاق نداشتن بعد از کلی گشتن بلاخره یه هتل پیدا کردیم که خود اون هتل تا محل بازیها و گنتینگ نیم ساعت راه بود و تازه یادمون افتاد که پاسپورتمون هم با خودمون نیاوردیم این شد که دست از پا درازتر شب برگشتیم خونه، ولی همون یه روز هم خیلی خوش گذشت پیشنهاد میکنم هر کسی اومد مالزی حتما گنتینگ هم بره و از هفته قبلش هتل رزرو کنه.
توی قسمت بازی بچه ها، که بخاطر هیراد رفته بودیم یه عروسک قورباغه هم برنده شدم
در مورد رژیم تقریبا خوب رعایت کردم تا عصر، ساعت حدود یه ربع به هفت بود که رفتیم استار باکس قهوه بخوریم و عجب جایی بود، از کنار پنجره ابر ها رد میشدن در واقع ما توی ابر ها نشسته بودیم و منظره خیلی قشنگی بود، واسه هیراد کیک شکلاتی با خامه سفارش داده بودیم و من اینقدر محو تماشا شده بودم که وقتی هیراد به من گفت مامان کیک، دیگه کار از کار گذشته بود و کیک خوشمزه خورده شده بود، و بی خود و بی جهت ۱۰۰۰ کالری نوشته شد به حسابم و فکرش بکنید چه حالی از من گرفته شد (یک لحظه غفلت یک دقیقه پشیمانی) البته ظاهرا، چون باطنا خوشحال بودم از خوردنش خیلی حال داد. 
نتیجه گیری : کالری شماری تا اطلاع ثانوی تعطیل