اینقدر همه چیز خوب و عالیه و اینقدر خوش میگذره  که واسه حفظ تعادل هم شده میریم یه فیلم ایرونی به نام بیست نگاه میکنیم ،   که غم وغصه  تو فیلم  یه کم ما رو بگیره و باعث  تعادل  بشه، تا مبادا شادی خونمون بیش از اندازه بالا بره که کلا فشار خون بالا از هیچ جهاتی خوب نیست .
هر چند که من عاشق بازی پرویز پرستویی هستم و این فیلم هم به همین خاطر دیده شد.
آب ناشتا
صبحانه  نصف لیوان شیر
نهار  ۵ قاشق پلو با خورشت قورمه سبزی
میان وعده  یه ماگ قهوه تلخ با یه دونه شکلات
شام  بیف استروگانف بدون سیبزمینی
میان وعده نصف سیب  نصف لیوان اب پرتغال  یه دونه شکلات
امروز از اون روزایی بود که به شکم مبارکمان نه نگفتیم و گذاشتیم هر چه خواست تناول کند، باشد که خودش به راه راست هدایت شود.
 
از صبح داره بارون میاد، از اون بارونهای استوایی که گاهی خیلی شدید و گاهی هم نم نم، هوا یه کمی خنک شده، از حالا همه جا پر شده از درختهای کریسمس با چراغهای رنگارنگ. 
خدا رو شکر امروز هیراد کلمه امگی رو دیگه نگفت فکر کنم  فراموش کرد و تمام شد.
آب ناشتا
نهار  سالاد ماکارونی  ۳۰۰
میان وعده  چای با بیسکویت  ۱۰۰
شام  ۴ سلایس پیتزا  ۶۰۰
جمع کالری ۱۰۰۰ با احتساب اشتباهات ۱۲۰۰

وقتی خونه رو حسابی تمیز میکنم میشم پر از انرژی و اصلا و ابدا خسته نمیشم مگر اینکه در عرض ۱۰ دقیقه همه چیز به باد بره، و امروز دقیقا این اتفاق افتاد، بعد از ۳ ساعت کار کردن و شستن قالیچه و کف زمین و خشک کردن ... رفتم یه دوش بگیرم، وقتی اومدم بیرون دیدم هیراد گلم رفته سر یخچال و قوطی سس مایونز برداشته و ریخته روی زمین و خودش هم غلط میزنه توش، اونم نه فقط یه تکه از اتاق، بلکه همه جا رو چون لیز میخورد توش و خوشش اومده بود، خدایی شما جای من بودید چه حالی میشدید، خوب من سعی کردم خودمو کنترل کنم و رفتم قوطی سس رو ازش گرفتم و فقط بهش گفتم مامان خیلی کار بدی کردی که این سس رو اینجا ریختی و شروع کردم دوباره تمیز کردن و بعدش هم هیراد رو بردم حمومش کردم چون سر تا پا پر از سس بود، اومدیم بیرون و من مشغول آشپزی شدم و هیراد هم مهر و مداد رنگیهاشو برداشت و منم کاغذ بهش دادم مشغول نقاشی و خودم هم غرق شام درست کردن که دوباره دیدم با مهرش روی دیوار و میز تلوزیون کشیده اینجا بود که دیگه خیلی عصبانی شدم و بهش گفتم مامان مگه تو احمقی، و همین یک کلمه باعث شد که هیراد چپ میره راست میره به من میگه اَمَگی، حالا من هی بهش میگم احمدی، آشپزی و ... تا یادش بره ولی اون بازم میگه امگی ، اینم از امروز من 
خدایا دلم یه مغز پاک کن میخواد تا همین کلمه رو از توی مغزش پاک کنم
رژیمم رو تا عصر رعایت کردم ولی بعدش نه، چون دلم خیلی ساندویچ ژامبون مرغ و گوشت مخلوط با سس مایونز و چیپس فراوون میخواست، این شد که اولش نخوردم و سوپ جو که درست کرده بودم یه ظرف خوردم ولی ارضام نکرد و منم رفتم و یه ساندویچ پر و پیمون واسه خودم درست کردم و خوردم، این اراده ام  منو کشته
آب ناشتا خوردم 
صبحانه  نصف لیوان شیر ۵۵
نهار  تن ماهی شسته شده  ۳۰۰
میان وعده  چای با یه بیسکویت رژیمی  ۳۰
شام  سوپ جو با ساندویچ  ۸۰۰
میان وعده  هنوز کلی جا دارم فکر کنم انواع مغز ها رو بخورم    ؟
ورزش  ۲۰ دقیقه آیروبیک
راستی از همه ممنونم من حالم خیلی خوبه 
خدایا من ناشکر نیستم، همه چیز خوبه، همه چیز عالیه، همه چیز بهترینه،  ولی   چرا من احساس خوبی ندارم، خدایا من همیشه سعی کردم مثبتهای زندگی رو ببینم و نزارم ناراحتی و نا امیدی وارد زندگیم بشه پس حالا چی شده، اعتماد به نفسم کوشش چرا گمش کردم، من که همیشه مواظبش بودم و حتی نمیذاشتم یه خراش برداره، خدایا نزار این حالت در وجودم بمونه، چون منو میترسونه، از خودم دورم. ولی خوب میتونم بزارم گردن گلی خانم هر چی باشه دیوار کوتاه تر از اون پیدا نمی کنم.
اب ناشتا خوردم
صبحانه نصف لیوان شیر با یه خرما ۸۰
نهار  ماکارونی  ۶۰۰
شام  نان و پنیر و گردو ۳۰۰
میان وعده  چند تا دونه پفک و چند تا دونه بادوم ۱۰۰
جمع کالری ۱۰۸۰