عجب روزی بود امروز، رفتیم پارک پرندگان، یه پارکی که پرنده ها توش آزادن و همه نوع پرنده میبینی، خیلی راه رفتیم و قرار شد نهار رو توی یه رستوران چینی که همون نزدیکی بود بخوریم، من از وقتی اومدم اینجا حتی رستوران خود مالزیها که حلال خور هستن هم نرفتم چون بوی غذاشون رو دوست ندارم چه رسد به رستوران چینی، البته نه یه بار رستوران چینی رفتم و غذاش هم خدایی بد نبود ولی امروز توی منو غذاش چیکن باربکیو انتخاب کردم گفتم این چیزیه که میشناسم و مرغه دیگه، ولی وقتی واسم اوردن، کاش ازش عکس گرفته بودم یه چیز عجیبی بود، به خودم گفتم ، نیلوفر به دلت بد راه نده چیز خوشمزه ای هست بخور، وقتی لایه روشو باز کردم دیدم گوشتش هم سفید نیست، صورتی ، بازم به خودم دلداری دادم چون خیلی گرسنه بودم و یه تیکه کوچولو گذاشتم دهنم، اصلا از مزش هیچی نگم بهتره ، حالا توی رستورانه این پرنده ها هم میومدن روی میز ها مینشستن که همسری یکی از این پرنده ها رو به من نشون داد گفت ببین غذای تو این پرنده ست، گفتم من که خودم بددل هستم نسبت به این غذا تو دیگه بدترش نکن که همسری گفت دارم اینارو میگم که خودتو مجبور نکنی که بخوری، خلاصه من فقط ۴ تا سیبزمینی سرخ کرده خوردم و هر چی همسری گفت چیز دیگه انتخاب کن بخور ، گفتم نه و اصلا اشتها سوز شدم، این بود از نهارم .
ولی کلا روز خوبی بود خیلی پیاده روی کردم اونم در بین یه جنگل واقعی و پر از پستی و بلندی
آب ناشتا خوردم
صبحانه یه لیوان شیر با ۲ تا لقمه تخم مرغ نیمرو۱۵۰
نهار ۴ تا سیب زمینی سرخ کرده۵۰
میان وعده یه آبمیوه تمشک با یه تکه پیتزا ۲۰۰
شام ماهی سرخ کرده ۴۰۰
جمع کالری ۸۰۰
ورزش
۳ ساعت پیاده روی