قبل از هر صحبت دیگه از نانای عزیزم کمال تشکر را دارم، نانا جونم دوست دارم،
در مورد اون خانواده که در پست قبلی گفته بودم خدا رو شکر همه چیز روبه راه شده بود آژانسی که واسشون این خونه رو جور کرده بود با صاحب خونه تماس گرفته بود و یک روز مهلت و بعدش هم که شوهر بنده خدا از سفر برگشته بود و تصفیه حساب کرده بود، خدا از این صاحب خونه ها در هیچ کجای دنیا نصیب آدم مستأجر نکنه،
در مورد رفتنم به ایران تصمیم گرفتم یواشکی به بابا بگم و ازشون بخوام که به هیچکس نگن.امروز از صبح رفته بودم توی یکی از این مالهای مالزی واسه سوغاتی خریدن و بلاخره تمام شد خدا خیر همسری بده وگر نه من حالا حالا گیر خرید بودم خیلی کمک کرد فقط مونده دو تا مامانها که فردا باید برم همه کوالالامپور رو زیرو رو کنم تا چیز خوبی بگیرم واسشون، خدا کنه چیز خوبی گیرم بیاد،
افطار یک لیوان شیر ۲تا خرما۱۵۰
میان وعده ۵ تا تمشک ۳ تا توت فرنگی
شام چیکن برگر ۵۴۲
جمع کالری حالا بگو ۸۰۰
آب ۴ لیوان چه جالب هر روز کمتر از روز قبل آب میخورم، پسرفت داشتم جای پیشرفت
ورزش نرسیدم انجام بدم همش تو خیابون بودم وقتی هم اومدم خونه یه کوچولو با هیراد درگیری داشتم بعدشم با خودم مشکل داشتم این بود که بی خیال ورزش شدم در عوض آهنگ غمگین گذاشتم وزار زار...
به چیز هایی که نه گفتم نوشابه، و سیب زمینی سرخ کرده