اینم پست آخر سال ۱۳۸۸، و عجب سالی رو پشت سر گذاشتیم، اتفاقات خیلی ناگواری توی سرزمینمون افتاد که امیدوارم سال ۸۹ جبران همه اون اتفاقهای بد بشه و شادی و سر سبزی و شادی به همه مردم ایران رو کنه، هر چند که به نظر میرسه تازه اولشه، چقدر واسه مردمم و کشورم اشک ریختم و دعا کردم و چقدر الان دلم گرفته از ظلمی که داره به همه مردم میشه و باعث شدن این جوری ما از وطنمون آواره بشیم.
واسه خودم هم بالا و پایین زیاد داشت و در واقع توی همین سال بود که مهاجر این کشور شدیم و منتظر برای مهاجرت به یه کشور دیگه، این آخر سالی هم که دیگه نگو نپرس. اولین سالی هست که بوی عید رو احساس نمیکنم هر چند که همه تدارک یه سفره هفت سین رو هم چیدم ولی اون بوی هر ساله رو نمیده و فکر کنم حتی اگه تو ایران هم بودم تو حال و هوای عید نبودم.
و اما آرزو
آرزو میکنم سال جدید سالی پر از برکت و سلامتی برای همه دوستانم و همه مردم ایران باشه، دلم میخواد بهترین اتفاقی که خدا خودش میدونه و باعث میشه دل من و امثال من شاد بشه بیفته و همه طعم آزادی رو احساس کنن، چقدر بده که اتفاق خوب زندگیم در مرگ کسی رقم بخوره که دستش به خون خیلی از جوان ها آغشته هست ولی چه میشه کرد راهی جز همچین دعایی دیگه نیست.
سبزه هایتان سبزتر، سیب هایتان قرمزتر و مهربانتر، سمنو هایتان پر بارتر، سیر هایتان خوش بو تر، سنجد هایتان متحدتر و وابسته تر، سرکه هایتان جاودانه تر و سماغ هایتان پر باران تر از همیشه باشد، باشد که نماد همه این سین ها در سفره هایتان رونق داشته باشد و امیدوارم ماهی قرمزی توی سفرتون نداشته باشید که هر روز به مرگ نزدیکتر شود و اگر دارید حتما بعد از اتمام سفره جایی رها کنید که زندگی به این موجود ببخشید و نه مرگ.
دوستتون دارم