از صبح با سردرد از خواب بیدار شدم، این سردرد میگرنی کی میخواد دست از سرم برداره خدا میدونه، هر وقت هم که گلی خانوم بیاد که واویلاست دیگه باید یه دستمال ببندم دور سرم و هی سرم و بکوبم تو دیوار که شاید درده از رو بره، یه کم اروم بگیرم، خلاصه امروز از اون روزاست که سردرد و سر گیجه رو با هم دارم، قربونش برم هیراد هم وضعیت مامان و خوب درک میکنه و دقیقا همون روز واسه اینکه من و سرگرم کنه شیطونیهاش یه جور دیگه میشه از نوع ریختن و پرتاب کردن و پخش کردن و داد زدن، و اینجاست که یه حالی میکنیم باهم کلی خوش میگذره، دوست داشتید شما هم تشریف بیارید، محفل دوستانه هست. خلاصه اینکه امروز بی اشتها هم شده بودم و کل غذام اینا بوده همراه با یه قرص آهن و پروپرانولول و دیپاکین و ۲تا هم پنادول که هیچکدام اثر نداشتن.
آب ناشتا همراه با عسل و لیمو ۱۰
صبحانه یه استکان شیر ۵۰
نهار  ۲ تا برش پیتزا ۳۰۰
میان وعده چای با ۲تا خرما  ۴۰
شام  یه لقمه کوچولو ماهی ۵۰
آب مصرفی ۷ لیوان
ورزش هیچی 
کالری مصرفی ۴۵۰
ساعت ۱۱ شب چند تا بادوم و فندق خوردم

امشب هیراد زود خوابید، من هم کتاب زبان انگلیسی برداشتم تا کمی زبان بخونم، و لپ تاپم هم جلوم باز بود که معنی کلمات را از دیکشنری در بیارم، قبل از شروع کردن، گفتم اول یه سری به یه وبلاگ آشپزی بزنم و واسه نهار فردا یه ایده به ذهنم بیاد که همان شد بلای جان و متاسفانه با یه کلیک اشتباه سر از وبلاگ سیاسی در آوردم و منم که خوره این جور وبلاگام تا بدونم هر کی چی میگه، این شد که انگلیسی رو بوسیدم گذاشتم کنار و از این وبلاگ به اون وبلاگ و مطلب سیاسی خوندن بعدش هم گیر یه وبلاگ خدا نشناس واقعی  افتادم که اونم واسه خودش حکایتی داشت ، خلاصه دردسرتون ندم من با خوندن این همه مطالب غم انگیز فقط اعصابم مدادی شد، که دیگه باید برم بشینم و کلی با مداد پاکن پاکش کنم اونم تازه اگه جاش نمونه، اینه که با عرض پوزش از همه دوستان حوصله نوشتن چی خوردم و چیکار کردم رو ندارم، فقط همین بس که به رژیمم پایبند بودم. دوستون دارم هزار هزار
چقدر روز خوبی بود امروز، از همه چیز راضیم، به تمام اهداف روزانم رسیدم و با اینکه امروز بشور و بساب و بپز و جمع کردن بود ولی هنوز پر از انرژیم. خدایا تو را سپاس میگویم واسه این همه نعمت هایی که به من دادی 
آب ناشتا خوردم
صبحانه  نصف لیوان شیر  ۵۵
نهار  یک تکه ماهی سرخ شده  با ۲ تا قارچ و بچه ذرت کبابی یه کمی سالاد  ۵۰۰
میان وعده  یک لیوان چای با نصف شکلات کیت کت  ۵۰
شام  کله جوش با یک تکه نان  تست ۴۰۰
میان وعده  نصف لیوان شیر با دو تا خرما ۹۰
جمع کالری ۱۰۹۰       ۱۲۰۰
ورزش
۳۰ دقیقه ایروبیک
۳۰ دقیقه دراز نشست در انواع مختلف 

من تصمیم ندارم توی این پستم چیزی راجع به رژیم بنویسم ولی توی وبلاگ دلنوشته های یک زن ایرانی شعری، خوندم که به نظرم بسیار زیبا و پر از محتوا بود،  این شعر را میذارم تا شما هم بخونید و امیدوارم دوست داشته باشید.

می گویند
مرا آفریدند
از استخوان دنده چپ مردی     
به نام آدم
حوایم نامیدند
یعنی زندگی
تا در کنار آدم
یعنی انسان
همراه و هم صدا
باشم 

*
می گویند
میوه سیب را من خوردم
شاید هم گندم را
و مرا به نزول انسان از بهشت
محکوم می نمایند بعد از خوردن گندم
و یا شاید سیب
چشمان شان باز گردید
مرا دیدند
مرا در برگ ها پیچیدند
مرا پیچیدند در برگ ها
تا شاید
راه نجاتی را از معصیتم
پیدا کنند
 
*
نسل انسان زاده منست
من
حوا
فریب خوردۀ شیطان
و می گویند
که درد و زجر انسان هم
زاده منست
زاده حوا
که آنان را از عرش عالی به دهر خاکی فرو افکن


*
شاید گناه من باشد
شاید هم از فرشته ای از نسل آتش
که صداقت و سادگی مرا
به بازی گرفت و فریبم داد
مثل همه که فریبم می دهند
اقرار می کنم
دلی پاک
معصومیتی از تبار فرشتگان
و باوری ساده تر و صاف تر از آب های شفاف جوشنده یک چشمه دارم

*
با گذشت قرن ها
باز هم آمدم
ابراهیم زادۀ من بود
و اسماعیل پروردۀ من
گاهی در وجود زنی از تبار فرعونیان که موسی را در دامنش پرورید
گاهی مریم عمران، مادر بکر پیامبری که مسیح اش نامیدند 
و گاه خدیجه،  در رکاب مردی که محمد اش خواندند

*
فاطمه من بودم
زلیخای عزیز مصر و دلباخته یوسف هم
من بودم
زن لوط و زن ابولهب و زن نوح
ملکه سبا
من بودم و
فاطمه زهرا هم من

*
گاه بهشت را زیر پایم نهادند و
گاه ناقص العقل و نیمی از مرد خطابم نمودند
گاه سنگبارانم نمودند و
گاه به نامم سوگند یاد کرده و در کنار تندیس مقدسم
اشک ریختند
گاه زندانیم کردند و
گاه با آزادی حضورم جنگیدند و 
گاه قربانی غرورم نمودند و
گاه بازیچه خواهشهایم کردند

*
اما حقیقت بودنم را
و نقش عمیق کنده کاری شده هستی ام را
بر برگ برگ روزگار
هرگز
منکر نخواهند شد

*
من
مادر نسل انسان ام
من
حوایم، زلیخایم، فاطمه ام، خدیجه ام
مریمم
من
درست همانند رنگین کمان
رنگ هایی دارم روشن و تیره
و حوا مثل توست ای آدم
اختلاطی از خوب و بد
و خلقتی از خلاقی که مرا
درست همزمان با تو آفرید

*
بیاموز
که من
نه از پهلوی چپ ات
بلکه 
استوار، رسا و همطراز
با تو
زاده شدم 
بیاموز که من
مادر این دهرم و تو
مثل دیگران
زاده من

سروده ای از: لینا روزبه حیدری 
( خبرنگار با سابقه که برای بخش افغانی صدای آمریکا کار می کند.. )