تمام عکسهای هیراد رو از لحظه بدنیا اومدنش تا الان که ۲ سال و ۴ ماهش هست رو از دست دادیم، و چقدر حیف شد، تمام اون لحظه ها که با دوربین ثبت شده بود و هر کدومش واسه من و حسین دنیایی خاطره بود، این قدر که من و حسین تاسف خوردیم واسه از دست دادن عکسهای هیراد واسه عکسهای خودمون که توی لحظه های قشنگی گرفته بودیم و تمام اطلاعات دیگه که توی  لپ تاپ بود غصه دار نشدیم، تمام اینها رو که گفتم توی لپ تاپ حسین بود که توی تاکسی جا گذاشتیم و متاسفانه شماره ماشین رو نداشتیم و بازم متاسفانه دوربین ساختمون نتونسته بود شماره ماشین رو ضبط کنه، حالا فقط یه امید واسمون مونده اونم اینه که خود راننده مردونگی کنه و لپتاپو برگردونه ، واسه بر گردوندنش مژدگانی تعیین کردیم حتی بیشتر از قیمت خود لپتاپ، نمیدونم چی میشه ولی امیدم رو از دست ندادم و دارم همش دعا میکنم، کاش بشه 
دلم یه خبر خوش میخواد

6 نظرات:

ستایش گفت...

وای چقدر بد ان شااله به همین روزهای عزیز(اربعین حسینی)پیدا بشه غصه نخور گلم فقط توکل کن به خداخودش درست میکنه منم سرنماز دعا می کنم ان شااله خبرخوشت رو تو وبلاگت بنویسی.

سما گفت...

دقیقا جملی ای که ستایش گفت و منم تکرار کردم وای چه بد خیلی ناراحت شدم خانومی ایشالا پیدا میشه فقط دعا کن ایشالا خدا خودش کمک میکنه به خاطر عکسای هیراد جونم که شده پیدا میشه منتظرم که بیای خبر پیدا شدنشو بهمون بدی ...

sanaz گفت...

امیدوارم این خبر خوش بهت برسه و همه عکس ها برگرده

soodeh گفت...

سلام . خوشحالم از آشنایی با شما . من دینا رو مهد ایرانیه نیلی گذاشتم . توی دانشگاه یو پی ام و بسیار هم راضی هستم . اگر دوست داشتی بگو تا اطلاعات دقیق تری بدم

لاغر میشم گفت...

سلام دوست عزیز ممنون که سر زدی

آره راست میگی باید بعضی چیزها رو جایگزین کنم

تازه امروز 40 دقیقه هم پیاده روی داشتم و کالری مصرفیم خیلی کم بود.

در ضمن آرزو میکنم که هرچی زود تر لپ تابتون پیدا بشه تا خاطرات 2 تا 3 سالتون از بین نره

انسی مامان حامی گفت...

سلام نیلوفر جون والا حامی هنوز به مهد نرفته چون تا اومد بره افتاد سرش شکست اما چون از 2 تا بچه تو ساختمونمون که با هم میرن پارک بازی میکنن خوشش اومده با زبون بیزبونی به عشق اونا حاضر شده بره مهد کودکی که اونا هستن
مهدشم پشت امپنگ پارکه بازم سووالی باشه در خدمتم