اینم یه حکایت دیگه، در ضمن باید بگم من اینها رو از وب سایت های مختلف میگیرم و چون اینو از قبل داشتم متاسفانه نمیدونم از کدوم سایت گرفتم از صاحبش عذر میخوام که نتونستم منبع رو ذکر کنم.

دو روز مانده به پايان جهان، تازه فهميد كه هيچ زندگي نكرده است. تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود. پريشان شد و آشفته و عصباني. نزد خدا رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد. داد زد و بد و بيراه گفت،خدا سكوت كرد. آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد. جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت،خدا سكوت كرد. به پر و پاي فرشته و انسان پيچيد،خدا سكوت كرد. كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد. دلش گرفت و گريست و به سجاده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت :عزيزم اما يك روز ديگر هم رفت. تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادي. تنها يك روز ديگر باقيست. بيا و لااقل اين يك روز را زندگي كن. لابه لاي هق هقش گفت: اما با يك روز... با يك روز چه كار مي توان كرد... خدا گفت:آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند ، گويي كه هزارسال زيسته است و آنكه امروزش را درنمي يابد، هزار سال هم به كارش نمي آيد. و آن گاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: حالا برو و زندگي كن. او مات و مبهوت به زندگي نگاه كرد كه در گودي دستانش مي درخشيد. اما مي ترسيد حركت كند، مي ترسيد راه برود، مي ترسيد زندگي از لاي انگشتانش بريزد. قدري ايستاد... بعد با خودش گفت: وقتي فردايي ندارم، نگه داشتن اين زندگي چه فايده اي دارد، بگذار اين يك مشت زنگي را مصرف كنم. آن وقت شروع به دويدن كرد. زندگي را به سر و رويش پاشيد، زندگي را نوشيد و زندگي را بوييد و چنان به وجد آمد كه ديد مي تواند تا ته دنيا بدود، مي تواند بال بزند، مي تواند پا روي خورشيد بگذارد.مي تواند...

او در آن يك روز آسمان خراشي بنا نكرد، زميني را مالك نشد، مقامي را به دست نياورد اما...
اما در همان يك روز دست بر پوست درخت كشيد. روي چمن خوابيد. كفش دوزكي را تماشا كرد. سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايي كه نمي شناختندش سلام كرد و براي آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد. او در همان يك روز آشتي كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.

او همان يك روز زندگي كرد اما فرشته ها در تقويم خدا نوشتند، امروز او در گذشت، كسي كه هزار سال زيسته بود.

هیچ وقت نگو دیگه نمیشه ٬ عمرم گذشتو هیچ کاری نکردم ٬ دیگه از من گذشته ٬ هنوزم دیر نیست حتی اگه میدونی ۱ روز دیگه فقط زنده ای پس عجله کن چون خیلی کارا میتونی انجام بدی ٬ پس نزار کارات ناتموم بمونه

از آن نترس که زندگی ات تمام شود ٬ از آن بترس که زندگی ات را هرگز شروع نکرده باشی .

آب ناشتا خوردم 

صبحانه یک لیوان شیر۱۱۰

میان وعده نخوردم

نهار ۸ قاشق پلو با یه سیخ جوجه  فکر کنم ۸۰۰تایی شد

میان وعده یک لیوان چای سبز 

شام نخوردم

میان وعده ۱ گریپ فروت، ۱هلو، ۱اسکوپ بستنی۱۰۰+۵۰+۲۰۰=۳۵۰

آب ۵ لیوان

ورزش ۲۰ دقیقه پیاده روی 

جمع کالری  ۱۲۶۰ 

7 نظرات:

نگار گفت...

خیلی قشنگ بود ممنون که با بقیه به اشتراک گذاشتیش.
راستی نیلوفر جون مرسی بابت راهکارت در مورد تریدمیل انجامش دام جواب داد :)
موفق باشی خیلی زیاد

نانا گفت...

سلام عزیز دلم
امروز هم که مثل همیشه عالی بودی
تا دوشنبه و اول شدنه تو چیزی باقی نمونده ها
ممنونم از حکایت
دستت درد نکنه
می بوسمت

توئيگي گفت...

حكايت جالبي بود
دمت مرسي :)

تبسم گفت...

سلام نيلوفر برنده
حكايتات مثل برنامه ات عالين.دستت درد نكنه

نانا گفت...

سلام عزیز دلم کجایی خانومی ؟
هم دیروز جدول رو نگذاشتی و امروز هم که روز اعلام وزن هست
بدو بیا خوشحالمون کن دیگه فدات بشم
سخت منتظرم
بوس

نانا گفت...

سلام عزیز دلم
واقعا متعجبم که چرا وزنت کم نشده
فقط و فقط یک دلیل برام قابله قبوله و اونهم خراب بودنه ترازویی هست که آخرین بار خودت رو وزن کردی
کاش زودتر ترازوی خودت رو بخری قربونت بشم
ببین من مطمئنم که اون وزنه ای که بار آخر وزنت رو نشون داده کمتر از میزان واقعی وزنت بوده و حالا با اینکه تو وزن کم کردی اما از نظر خودت اضافه شده
تازه حتی اگه هم وزنت زیاد شده بازهم مهم نیست مهم اینه که دوباره و با همفکری و کمک همدیگه دوباره شروع می کنیم و به یاری خدا حتما نتیجه اش رو میبینیم
عزیزم لطفا ناامید نشو
خواهش میکنم
برای همه پیش میاد
ببین صبا با وجود اینهمه رعایت و ورزش در طول 4 هفته 800 گرم فقط کم شده اما ناامید نمیشه و ادامه میده
تو حتی اگه وزنت هم زیاد شده باشه باید بیای برامون بنویسی تا همه به روحیه ات کمک کنن نه اینکه توی خودت بریزی چون اینجا تنها برای موفقیت ها و کاهش ها نیست
خیلی از بچه ها با اینکه رعایت می کنن اما اضافه وزن پیدا می کنند
تازه شاید نزدیک اومدنه گلی خانوم هم باشه
خلاصه اینکه نبینم ناامید باشی فدات بشم من
فردا روز جدیدیه
تو موفق میشی
من مطمئنم

یه تپل کوچولو گفت...

سلام عزیزم [لبخند]

من فکر کردم که بچه ها برای آشنایی خارج از اینترنت .. دیدن همدیگه .. دیدن نتایج .. روحیه دادن و در کنار هم بودن ..خیلیی خوشحال خواهند شد .. فکر کردم برای بچه هایی که تهران هستند حالا یا امکان اومدن به تهران رو در اون روز دارن ..
یه برنامه ای بگذاریم .. ترجیحا یه جایی مثل بوفه که خیلیی از مسائل مثل دیر و زود شدن بچه ها .. حساب غذا و اینا پیش نیاد ..
در ضمن فکر کردم چون خیلیی ها شب ها رو ترجیحا کنار خانواده هستن .. می تونه یه ناهار باشه .. ولی هر کی نظرشو بگه .. اگه با شام موافق تر بودین .. همین کارو می کنیم .... و اینکه روزهایی که نمی تونین تو برنامه باشین و بگین که ترجیحا" اون روز برنامه چیده نشه ....
خب اگر مایل هستی موافقت + محدوده ی خونه تون یا به عبارتی توی چه محدوده ای ترجیح میدین برنامه گذاشته بشه از لحاظ راحت بودن رفت و آمد ....به من بگین تا یه جمع بندی سریعا بکنم .
[بوسه][قلب] من که خیلیی مشتاقم همه رو ببینم .
([نیشخند] ببخشید اگه برای همه همین و نوشتم ! )

[گل]