از وقتی ازدواج کردم دقتم در مورد خانواده هایی که بچه داشتن زیاد شد که چه جوری رفتار میکنن با بچه ها، خوب بالطبع از یه عده خوشم میومد از یه عده هم نه ولی چیزی که واسم عجیب بود اون مادر هایی بودن که بچه هاشون کارهای بزرگتر از سنشون انجام میدادن و مامانه کلی ذوق بچشو میکرد و دیگرون هم تصدیق میکردن که آفرین چقدر خوبه بیشتر از سنش میفهمه و انجام میده، نمیدونم شایدم خیلی خوبه و باید این جوری باشه ولی من همیشه دلم میخواست هیراد بچگی کنه نه اینکه بخوام کارهای بزرگتر هارو تقلید کنه، دوست داشتم خیال بافی کنه در عین حالی که واقعیات جامعه هم بهش نشون میدم، دوست داشتم غرق دنیای بچگی باشه، این بود که از وقتی نوزاد بود هر روز صبح که از خواب بیدار میشد میبردمش کنار پنجره و میگفتم سلام خورشید خانوم، سلام درختها، سلام ماشینها و ... هر شب هم قبل از خوابش به همه شب بخیر میگفتم، وقتی باهاش بازی میکنم بیشتر حالت تأتر داره با همه عروسکهای حیوانیش حرف میزنم و میارمشون توی بازی، این ها رو گفتم چون دیشب هیراد موقع خواب دوید پشت پنجره گفت (شب خیر درختا، شب بخیر موتور شب بخیر تاکسی) البته به زبان بچگی خودش، امروز ظهر هم که مشغول بازی بود به همه حیوانات عروسکیش میگفت بیا بغلم و بوسشون میکرد واسم خیلی جالب بود، وقتی هم واسه شنا میخواستم ببرمش پایین رفت با همشون خداحافظی کرد و بوسیدشون و بعد اومد البته شاید به نظر هر کسی دیگه این کار ها احمقانه بیاد.
بگذریم
صبحانه یه نان تست با پنیر ۱۰۰
میان وعده هندوانه ۸۰
نهار ۵ ق پلو با ۳ ق خورشت بادمجان ۵۰۰
میان وعده یه کیک کوچولو با یه ماگ قهوه ۳۰۰
شام نصف ذرت و باز ۳ ق پلو با ۲ ق خورشت بادمجان ۴۰۰
جمع کالری ۱۳۸۰ رند میکنم ۱۴۰۰
البته از ساعت ۷ به بعد برای اولین بار چیزی نخوردم
ورزش
۴۰ دقیقه تردمیل (اینتروال)
۵ ست ۱۵ تایی درازنشست
۱۰ ست ۲۰ تایی کار با وزنه پهلو