برجهای دو قلوی پتروناس، بلندترین برج دوقلوی دنیا است که زیر این دوقلوها یک مال خیلی بزرگ بنام سوریا ک ال سی سی هست که من امروز اونجا رفته بودم واسه خرید. همسری منو رسوند و خودش و هیراد رفتن گردش علمی مردونه، منم واسه خودم شروع کردم به گشتن، یه سری از خرید هامو کردم بعد رفتم که یه کیف بخرم توی مغازه رفتم و شروع کردم به گشتن و چون مشتری دیگه ای غیر از من توی مغازه نبود همه فروشنده ها بسیج شده بودن به من سرویس بدن، خیلی معذب بودم واسه انتخاب، مرتب یکی بر میداشتم مینداختم سر شونم دوباره یکی دیگه تا بلاخره یه کیف انتخاب کردم، یکی از فروشنده ها شروع کرد به تعریف کردن از کیف که بهترین نوع چرم ، بهترین فشن هست و خلاصه کلی چیز دیگه که من نفهمیدم و البته من هم کلی ذوق مرگ شده بودم که چه کیف خوبی انتخاب کردم، رفتیم واسه حساب کردن، با وجود اینکه قیمتش روی کیف زده بودن ولی با این حال واسه اینکه حرفی زده باشم و این how much از اون جمله هایی بود که من خیلی دوسش داشتم و همچین با لهجه انگلیسی میگفتم که خودم کیف میکردم دوباره قیمت پرسیدم، که جوابی شنیدم که مثل برق گرفته ها شدم فروشنده گفت ۵۸۰۰ رینگت که به پول ما میشه یک میلیون و ششصدو بیست و چهار هزار تومن و من سر به هوا خونده بودم ۵۸۰ رینگت یعنی صدو بیست و چهار هزار تومن، حالا من تو اون شرایط که انگلیسی خوب بلد نبودم، همون یه مقداری هم که بلد بودم از ذهنم پاک شده بود و هیچی به ذهنم نمیرسید که بگم، نگاه فروشنده میکردم میدیدم برق خوشحالی تو چشمشه و داره تند تند واسه من میپیچه، با زبون الکن انگلیسی بهش گفتم که پول کافی همرام نیست و ازش عذر خواهی کردم، حالا اونم پیله که بیعانه بزارید فردا بیایید ببرید، دیگه مونده بودم چیکار کنم، دیگه قاطی پاتی بهش فهموندم که خیلی گرونه اونم شروع کرد به توضیح دادن که من یه ببخشید گفتم و اومدم بیرون و این قدر توی کار خودم مونده بودم که دیگه جرأت اینکه توی مغازه دیگه واسه کیف برم نداشتم، نزدیک اذان هم بود، رفتم توی استارباکس نشستم تا اذان بگه من یه چیزی بخورم،  این از حکایت خرید من.
نتیجه اخلاقی: هر وقت رفتید خرید و دیدید فروشنده خیلی از جنسش تعریف میکنه، نگاه دقیق تری به قیمت بندازید، و زیاد هم خودتونو مشتاق نشون ندید که اگه همچین اتفاقی افتاد ندونید چه جوری جمعش کنید.
افطار  یه ماگ موکا
شام نودل با مرغ و قارچ  ۵۰۰
میان وعده  ۱ انجیر 
آب ۴ لیوان
ورزش  مثل دیروز نکردم فقط موقع خرید از کت و کول افتادم ۴ ساعت واسه خودم میگشتم 

5 نظرات:

نانا گفت...

سلام به روی ماهت عزیز دلم
ای جانم برای دختریم که اینقدر بامزه اشتباه خونده
گلم از روی برق چشم فروشندهه باید می فهمیدی !
الهی من فدات بشم که تازه همون 128 هزار تومنم دلت میاد به کیف بدی
به جونه خودم من دلم نمیاد بیشتر از 50 تومن به کیف بدم !
خب البته دختریه من با کلاسه خب
والا گلم توئیگی که قبول نکرد
حالا اگه خدا بخواد شاید شانون جون قبول کنه
آخه میدونی چیه صبا جون قبل از رفتنش گروهها رو هم عوض کرد
اینه که یهو هم گروهمون عوض شد و هم بچه ها رو نمی شناختیم و هم صبا رفت و پایگاه اطلاعاتیمون تعطیل شد و اینا !
اینه که من واقعا به نظرم بالاخره یه جا باید باشه که آدم بتونه سوالی مطرح کنه تا جواب بگیره یا بابلاخره یه جایی باشه که همه جمع بشن
حالا ببینیم چی میشه
ای بابا اومدی اینجا باید به وبلاگت سر بزنیا
من میمیرم از غصه و دلتنگیت هااااااااا
خب ؟
قول دادیا !
بوس امروزمو بده تا من برم
تو گلمی هاااا یادت نره
راستی امروز دختر بدی شدی و وحشتناک کم خوردی
دعوات کنم ؟؟؟؟

گل بهار گفت...

خیلی‌ جالب بود،این سوغاتی خریدن هم پدیده آیه ها!!!ولی‌ واقعا کم خوردی،نکنه واسه ی اینه که میخوای بری ایران؟میخوای مانکن بشی‌ همه رو سورپرایز کنی‌ شیطون؟

لونا گفت...

سلام نیلوفر جون
پس امروز هم حسابی خرید کردی.وای چه اتفاقی...فکر کنم لحظات سختی رو تجربه کردی
امروز چقدر کم غذا خوردی... فکر کنم داری کالری ذخیره میکنی که وقتی بیای ایران از دستپخت خوشمزه مامان حسابی لذت ببری

توئیگی گفت...

حکایت بامزه ای بود . اما دلی داری ها . من اول ها ماچ رو میگم بعد میندازم رو شونه ام ! چند وقت پیش یه همچی اتفاقی برای من توی پارس بوستان افتاد ( اگه اسمش درست یادم مونده باشه ) مدتها بود اینجا توی تهران بیلبوردهای بزرگ تبلیغاتی بود که مثلا یه کیف برند روش بود و پائینش فقط نوشته بود پارس بوستان . یا یه جای دیگه یه جفت کفش بود و پائینش همین . نه شماره ای نه آدرسی . این خیلی کنجکاوم کرد . پرسون پرسون آدرسشو پیدا کردم و رفتم و دیدم از پائین پارک من گذاشتن و اومد با احترام سوئیچ ماشین رو گرفت که پارک کنه . از این پارک من ها که با لباس و کلاه رسمی دم هتلهای شونصد ستاره میذارن ! بعد با آسانسور رفتم بالا و با لبخند خوش آمد گفتن و یه لیوان آب پرتقال دادن دستم و منم شروع کردم چرخ زدن . قیمتها وحشتناک بود . یه کیف دو میلیون تومن و یه پالتو 18 میلیون تومن و ....
اوووووف . منم برای اینکه بالاخره تا اونجا رفتم و اینهمه احترام تکریم گرفتم ضایع نشم رفتم سراغ روسری ها و بالاخره ارزون ترین روسری رو که 75 هزار تومن بود مارک پیرکاردن خریدم و اومدم بیرون . همزمان با بودن من فروشنده ها پچ پچ میکردن که زن علی دائی تماس گرفته داره میاد برای خرید !!!
گفتم بعله دیگه اینجا جای از ما بهترونه ! منو چه به پارس بوستان !:))

من خوبم گفت...

گلم ممنون از راهنماییت.خودم هم توی همین فکرم.راستی سوغاتی هاتو نشونمون بده ببینیم. می ری تهران؟اگه جای دیگه هم می ری خبرم کن اگه وقت داشتی ببینمت. مواظب خودت باش